شوق پروازمان چه شد؟
یلدای زیبا و رمزآلود دیگری نیز گذشت
شبی پر از موسیقی و شعر و دوستی
چیزهایی که در دیگر روزهای زندگیمان خیلی کمتر شدهاند
جا دارد که از خودمان بپرسیم
چه بر سرمان آمد که آنقدر بازیچهی روزمرهها
شدیم
که فراموش کردیم آنچه رنگ می دهد به زندگیمان چیست؟
چگونه میتوان مرغ اندیشه را پرواز داد تا بینهایت؟
و چگونه میتوان یافت شادی را حتی آنزمان که محال میرسد به نظر؟
پاسخ این سوالات
تصنیفی شنیدنی است
با صدای زیبای همایون شجریان
و آهنگسازی هنرمدانه علی قمصری
و کلام استادانهی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
که در ادامه،این تصنیف و متن شعر زیبایش را برایتان قرار دادهام
کمترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب و نانی باید و
آنگاه آوازی
در قناری ها نگه کن در قفس
تا نیک دریابی
کزچه در آن تنگناشان
باز
شادی های شیرین است
کمترین تحریری از یک زندگانی
آب نان آواز
ور فزونتر خواهی از آن
گاه گه پرواز
ور فزونتر خواهی از آن
شادی آغاز
ور فزونتر باز هم خواهی
بگویم باز
آنچنان بر ما به نان و آب تنگسالی گشت
که کسی به فکر آوازی نباشد
اگر آوازی نباشد
شوق پروازی نخواهد بود
تصنیف بالا از آلبومی با همین نام انتخاب شده .پیشنهاد میکنم این آلبوم پرمحتوا را تهیه کنید و از آن لذت ببرید
---------------------------------------------------------------------------------------------
مطالب مرتبط:
از زبان یک عاشق کلاسیک ادبیات فارسی و به قلمِ استاد سخن
خفته خبر ندارد ... بشنوید این حاصل همکاری دو استاد بینظیر را
مه پاره ی یلدای زمستانی من
یک جمعه به خاطر خدا رد می شد
از کوچه انتظار طولا نی من